????☃️❄️ مثل بوی یاس اول صبح دیوانه کننده است نگاهت صبح حادثه ي چشمان توست و لبخندی که با نور اتفاق می افتد ودرمن شعری می شود به وسعت دوستت دارم های ناگهانی و این فاصله میان ما اندک فقط به اندازه ی یک بوسه ی دیگر به سمتم قدم بردار باز هم بگو صبح به خیر چشم هایت لبخند می زنند تو هنوز هم عاشقی آفتاب چه قدر در نگاهت زیبا می درخشد تو صبح منی خوشبختی را برایم کنار بگذار در من جان می گیرد حضورت محو توام بیا منصف باشیم معامله ای عاشقانه تو برایِ همیشه کنارم بمان و من تا به ابد به دورِ حضورت می گردم تو برایِ همیشه بارانی بپوش من تا همیشه باران می شوم می بارم به لحظه هایت تو بغض کن من اشک می شوم تو بخند من شوق می شوم تو ببین من از نگاهت مست می شوم بیا منصف باشیم تو برایم تب کن من برایت می میرم در هیاهوی این نداشتنها من بودنت را عمیق به رنگ عشق دوست میدارم تو را خواهانم با تمام وجودم با عشقم با جانم به تو نیازمندم مهربانم و در راه وصال تو شده از خویش هم می گذارم خوب می دانم توووو تمام سهم من از این دنیایی و سبز می شود باغ خزان زده احساسم چون با عشق به سویت پیش می ایم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|